چون آسمان کند کمر کینه استوار
کشتی نوح بشکند از موجۀ بحار
بنای دین که با معراج دستان تو کامل شد
به رسم تهنیتگویی برایت آیه نازل شد
چه رازی از دل پاکت شنیدند؟
درون روح بیتابت چه دیدند؟
آوردهام دو ظرف پر از رنگ، سبز و سرخ
یک رنگ را برای خودت انتخاب کن
عشق، هر روز به تکرار تو برمیخیزد
اشک، هر صبح به دیدار تو برمیخیزد
پرده برمیدارد امشب، آفتاب از نیزهها
میدمد یک آسمان خورشید ناب از نیزهها
کربلا را میسرود اینبار روی نیزهها
با دو صد ایهام معنیدار، روی نیزهها
شبی نشستم و گفتم دو خط دعا بنویسم
دعا به نیت دفع قضا بلا بنویسم
جاری استغاثهها ای اشک!
وقت بر گونهها رها شدن است
افزون ز تصور است شیداییِ من
این حال خوش و غم و شکیبایی من
سلام ما به حسین و سفیر عطشانش
که در اطاعت جانان، گذشت از جانش