غریبِ در وطن، میسوخت آن شب
درون خویشتن، میسوخت آن شب
از زمین تا آسمان آه است میدانی چرا؟
یک قیامت گریه در راه است میدانی چرا؟
و کاش مرد غزلخوان شهر برگردد
به زیر بارش باران شهر برگردد
تشنهام این رمضان تشنهتر از هر رمضانی
شب قدر آمده تا قدر دل خویش بدانی
شب را خدا ز شرم نگاه تو آفرید
خورشید را ز شعلۀ آه تو آفرید
ای آنکه غمت وقف دلِ یاران شد
بر سینه نشست و از وفاداران شد
شروع نامهام نامی کریم است
که بسمالله الرحمن الرحیم است
زین روزگار، خونجگرم، سخت خونجگر
من شِکوه دارم از همه، وز خویش، بیشتر
قیامت غم تو کمتر از قیامت نیست
در این بلا، منِ غمدیده را سلامت نیست