ما بیتو تا دنیاست دنیایی نداریم
چون سنگ خاموشیم و غوغایی نداریم
از زمین تا آسمان آه است میدانی چرا؟
یک قیامت گریه در راه است میدانی چرا؟
تشنگان را سحاب پیدا شد
رحمت بیحساب پیدا شد
تشنهام این رمضان تشنهتر از هر رمضانی
شب قدر آمده تا قدر دل خویش بدانی
مدینه حسینت کجا میرود؟
اگر میرود، شب چرا میرود؟
شب را خدا ز شرم نگاه تو آفرید
خورشید را ز شعلۀ آه تو آفرید
بیمرگ سواران شب حادثههایید
خورشیدنگاهید و در آفاق رهایید
زین روزگار، خونجگرم، سخت خونجگر
من شِکوه دارم از همه، وز خویش، بیشتر
بیزارم از آن حنجره کو زارت خواند
چون لاله عزیز بودی و خوارت خواند
دگر چه باغ و درختی بهار اگر برود
چه بهره از دل دیوانه یار اگر برود
پیش از تو آب معنی دریا شدن نداشت
شب مانده بود و جرأت فردا شدن نداشت