دیدیم میانِ سبزهها رنگ تو را
در جاریِ جویبار، آهنگِ تو را
یاد تو گرفته قلبها را در بر
ماییم و درود بر تو ای پیغمبر
این ابر پُر از بهار مهمانِ شماست
صبح آمده و نسیم، دربانِ شماست
در لشکر تو قحطیِ ایمان شده بود
دین دادن و زر گرفتن آسان شده بود
با دیدن تو به اشتباه افتادند
آنها که سوی فرات راه افتادند
آه کوفه چقدر تاریک است
ماه دیگر کنار چاه نرفت
انبوه تاول بر تنت سر باز کرده
این هم نشان دیگری از سرفرازیست
دوباره لرزش دست تو بیشتر شده است
تمام روز تو در این اتاق سر شده است
سجادۀ خویش را که وا میکردی
تا آخر شب خدا خدا میکردی
یک لحظه شدیم خیره تا در چشمت
دیدیم تمام درد را در چشمت
افتاده بود در دل صحرا برادرش
مانند کوه، یکه و تنها، برادرش
لحظهٔ سخت امتحان شده بود
چقَدَر خوب امتحان دادی