آن را که ز دردِ دینش افسونی هست
در یاد حسین، داغ مدفونی هست
رود از جناب دریا فرمان گرفته است
یعنی دوباره راه بیابان گرفته است
آدم در این کرانه دلش جای دیگریست
این خاک، کربلای معلای دیگریست
میگریم از غمی که فزونتر ز عالَم است
گر نعره برکشم ز گلوی فلک، کم است
کنج اتاقم از تب و تاب دعا پر است
دستانم از «کذالک» از «ربنا» پر است