ای به چشمت آسمان مهر، تا جان داشتی
ابرهای رحمتت را نذر جانان داشتی
هان این نفس شمرده را قطع کنید
آری سر دلسپرده را قطع کنید
باز در پردۀ عشاق صلایی دیگر
میرسد از طرف کربوبلایی دیگر
هر زمانی که شهیدی به وطن میآید
گل پرپر شده در خاطر من میآید
آدم در این کرانه دلش جای دیگریست
این خاک، کربلای معلای دیگریست
تفسیر او به دست قلم نامیسّر است
در شأن او غزل ننویسیم بهتر است
کنج اتاقم از تب و تاب دعا پر است
دستانم از «کذالک» از «ربنا» پر است
اگر خدا به زمین مدینه جان میداد
و یا به آن در و دیوارها دهان میداد