شدهست خیره به جاده دو چشم تار مدینه
به پیشوازی تنهاترین سوار مدینه
سجادۀ سبز من چمنزاران است
اشکم به زلالی همین باران است
این اشکهای داغ را ساده نبینید
بَر دادن این باغ را ساده نبینید
آورده است بوی تو را کاروان به شام
پیچیده عطر واعطشای تو در مشام
مشتاق و دلسپرده و ناآرام
زین کرد سوی حادثه مَرکب را
سلام! ای سلام خدا بر سلامت!
درود! ای کلام الهی، کلامت!