بر قرار و در مدارِ باوفایی زیستی
ای که پیش از کربلا هم کربلایی زیستی
سر و پای برهنه میبرند آن پیر عاشق را
که بر دوشش نهاده پرچم سوگ شقایق را
هر زمانی که شهیدی به وطن میآید
گل پرپر شده در خاطر من میآید
بوی خداست میوزد از جانبِ یمن
از یُمنِ عشق رایحهاش میرسد به من
در مطلع شعر تو نچرخانده زبان را
لطف تو گرفت از من بیچاره امان را