تابید بر زمین
نوری از آسمان
آنجا كه حرف توست دگر حرف من كجاست؟
در وصل جای صحبت از خویشتن كجاست؟
از هالۀ انتظار، خواهد آمد
بر خورشیدی سوار خواهد آمد
بیمار کربلا، به تن از تب، توان نداشت
تاب تن از کجا، که توان بر فغان نداشت
هرچند نفس نمانده تا برگردیم
با این دل منتظر، کجا برگردیم؟
برگرد ای توسل شبزندهدارها
پایان بده به گریۀ چشمانتظارها
گفت: ای گروه! هر که ندارد هوای ما
سر گیرد و برون رود از کربلای ما...