پس از چندین و چندین سال آمد پیکرش تازه
نگاهش از طراوت خیستر، بال و پرش تازه
شدهست خیره به جاده دو چشم تار مدینه
به پیشوازی تنهاترین سوار مدینه
بد نیست که از سکوت تنپوش کنی
غوغای زمانه را فراموش کنی
این اشکهای داغ را ساده نبینید
بَر دادن این باغ را ساده نبینید
میرسم خسته میرسم غمگین
گرد غربت نشسته بر دوشم
همّت ای جان که دل از بند هوا بگشاییم
بال و پر سوی سعادت چو هما بگشاییم