دیدیم میانِ سبزهها رنگ تو را
در جاریِ جویبار، آهنگِ تو را
همین که بهتری الحمدلله
جدا از بستری، الحمدلله
این ابر پُر از بهار مهمانِ شماست
صبح آمده و نسیم، دربانِ شماست
در لشکر تو قحطیِ ایمان شده بود
دین دادن و زر گرفتن آسان شده بود
با دیدن تو به اشتباه افتادند
آنها که سوی فرات راه افتادند
آه کوفه چقدر تاریک است
ماه دیگر کنار چاه نرفت
او هست ولی نگاهِ باطل از ماست
دیوارِ بلندِ در مقابل از ماست
بُرونِ در بنه اینجا هوای دنیا را
درآ به محفل و برگیر زاد عقبا را
حشمت از سلطان و راحت از فقیر بینواست
چتر از طاووس، لیک اوج سعادت از هُماست
هر که راهی در حریم خلوت اسرار داشت
دل برید از ماسوا، سر در کمندِ یار داشت
سجادۀ خویش را که وا میکردی
تا آخر شب خدا خدا میکردی
یک لحظه شدیم خیره تا در چشمت
دیدیم تمام درد را در چشمت
منظومهٔ دهر، نامرتب شده بود
هم روز رسیده بود هم شب شده بود
لحظهٔ سخت امتحان شده بود
چقَدَر خوب امتحان دادی
خانههای آن کسانی میخورد در، بیشتر
که به سائل میدهند از هرچه بهتر بیشتر