حرمت خاک بهشت است، تماشا دارد
جلوۀ روشنی از عالم بالا دارد
میخواستم بیای با گلای انار
برات کوچهها رو چراغون کنم
عطر بهار از جانب دالان میآید
دارد صدای خنده از گلدان میآید
ای تن و جانت سپر هر بلا
کوفۀ تو قطعهای از کربلا
ای خوشهای ز خرمن فیضت تمام علم!
با منطق تو اوج گرفته مقام علم
زینب صُغراست او؟ یا مادر کلثوم بوده؟
یا خطوط درهم تاریخ نامفهوم بوده؟
بار بربندید آهنگ سفر دارد حسین
نیّت رفتن در آغوش خطر دارد حسین
سلام ای طبیب طبیبان سلام
سلام ای غریب غریبان سلام
نرگس، روایتیست ز عطر بهار تو
مریم، گلیست حاکی از ایل و تبار تو
امشب حرم خدا حرم شد
از مقدم یار محترم شد
برپا شدهست در دل من خیمهٔ غمی
جانم! چه نوحه و چه عزا و چه ماتمی!
ای فروغ دانشت تا صبح محشر مستدام
وی تو را پیش از ولادت، داده پیغمبر سلام
به دریا رسیدم پس از جستجوها
به دریای پهناور آرزوها
ای ماه آسمانی ماه خدا حسن!
خورشید، مستمند تو از ابتدا حسن!
سلام ما به تو، ای هاجر چهار ذبیح
درود ما به تو، ای مریم چهار مسیح...
دور تا دور حوض خانهٔ ما
پوکههای گلوله گل دادهست
چکیدۀ گل رخسار مصطفی زهراست
عصارۀ نفحات خوش خدا زهراست
بریز آب روان اسما، ولی آهسته آهسته
به جسم اطهر زهرا، ولی آهسته آهسته...
نه از لباس کهنهات نه از سرت شناختم
تو را به بوی آشنای مادرت شناختم
باز روگرداندم از تو، باز رو دادی به من
با همه بیآبرویی آبرو دادی به من