فتح نزدیک است وقتی مرد میدان حمزه باشد
خصم خاموش است وقتی شیر غرّان حمزه باشد
چهل غروب جهان خون گریست در غم رویت
چهل غروب، عطش سوخت، شرمسار گلویت
ای تن و جانت سپر هر بلا
کوفۀ تو قطعهای از کربلا
روز، روز نیزه و شمشیر بود
ظهر داغ خون و تیغ و تیر بود
ای خوشهای ز خرمن فیضت تمام علم!
با منطق تو اوج گرفته مقام علم
جهان نبود و تو بودی نشانۀ خلقت
همای اوج سعادت به شانۀ خلقت
امشب حرم خدا حرم شد
از مقدم یار محترم شد
ای فروغ دانشت تا صبح محشر مستدام
وی تو را پیش از ولادت، داده پیغمبر سلام
ای ماه آسمانی ماه خدا حسن!
خورشید، مستمند تو از ابتدا حسن!
سلام ما به تو، ای هاجر چهار ذبیح
درود ما به تو، ای مریم چهار مسیح...
بریز آب روان اسما، ولی آهسته آهسته
به جسم اطهر زهرا، ولی آهسته آهسته...
گفتم به گل عارض تو کار ندارد؛
دیدم که حیایی شررِ نار ندارد
باز روگرداندم از تو، باز رو دادی به من
با همه بیآبرویی آبرو دادی به من