دل جام بلی ز روی میل از تو گرفت
تأثیر، ستارهٔ سهیل از تو گرفت
جبریل گل تبسّم آورد از عرش
راهی غدیر شد خُم آورد از عرش
ای مشعل دانش از تو روشن
وی باغ صداقت از تو گلشن
دل در صدف مهر علی، دل باشد
جانها به ولایش متمایل باشد
تنها نه خلیل را مدد کرد بسی
شد همنفس مسیح در هر نفسی
عالمى سوخته از آتش آهِ من و توست
این در سوخته تا حشر گواهِ من و توست
لب خشک و داغی که در سینه دارم
سبب شد که گودال یادم بیاید
برخاست، که عزم و استواری این است
بنشست، که صبر و بردباری این است
علی که بی گل رویش، جهان قوام نداشت
بدون پرتو او، روشنی دوام نداشت