ما بیتو تا دنیاست دنیایی نداریم
چون سنگ خاموشیم و غوغایی نداریم
دل جام بلی ز روی میل از تو گرفت
تأثیر، ستارهٔ سهیل از تو گرفت
جبریل گل تبسّم آورد از عرش
راهی غدیر شد خُم آورد از عرش
بُرونِ در بنه اینجا هوای دنیا را
درآ به محفل و برگیر زاد عقبا را
حشمت از سلطان و راحت از فقیر بینواست
چتر از طاووس، لیک اوج سعادت از هُماست
هر که راهی در حریم خلوت اسرار داشت
دل برید از ماسوا، سر در کمندِ یار داشت
دل در صدف مهر علی، دل باشد
جانها به ولایش متمایل باشد
بیمرگ سواران شب حادثههایید
خورشیدنگاهید و در آفاق رهایید
تنها نه خلیل را مدد کرد بسی
شد همنفس مسیح در هر نفسی
بیزارم از آن حنجره کو زارت خواند
چون لاله عزیز بودی و خوارت خواند
برخاست، که عزم و استواری این است
بنشست، که صبر و بردباری این است
پیش از تو آب معنی دریا شدن نداشت
شب مانده بود و جرأت فردا شدن نداشت
علی که بی گل رویش، جهان قوام نداشت
بدون پرتو او، روشنی دوام نداشت