باز هم آدینه شد، ماندهام در انتظار
چشم در راه توام، بیقرارم، بیقرار
ای خاک ره تو خطّۀ خاک
پاکی ز تو دیده عالم پاک
تو قلّهنشین بام خوبیهایی
تنها نه نشان که نام خوبیهایی
چشمۀ خور در فلک چارمین
سوخت ز داغ دل امّالبنین
یکی از همین روزها، ناگهان
تو میآیی از نور، از آسمان
شبی که نور زلال تو در جهان گم شد
سپیده، جامه سیه کرد و ناگهان گُم شد
فریاد اگرچه در تو پنهان بودهست
خورشید تکلّمت فروزان بودهست
بعد از آن واقعهٔ سرخ، بلا سهم تو شد
پیکر سوختهٔ کربوبلا سهم تو شد
گر سوى ملک عدم باز بیابى راهى
شاید از سرّ وجودت بدهند آگاهى
دختر فکر بکر من، غنچۀ لب چو وا کند
از نمکین کلامِ خود حقِ نمک ادا کند