پس از چندین و چندین سال آمد پیکرش تازه
نگاهش از طراوت خیستر، بال و پرش تازه
چون آسمان کند کمر کینه استوار
کشتی نوح بشکند از موجۀ بحار
بد نیست که از سکوت تنپوش کنی
غوغای زمانه را فراموش کنی
دیدیم میانِ سبزهها رنگ تو را
در جاریِ جویبار، آهنگِ تو را
این ابر پُر از بهار مهمانِ شماست
صبح آمده و نسیم، دربانِ شماست
در لشکر تو قحطیِ ایمان شده بود
دین دادن و زر گرفتن آسان شده بود
با دیدن تو به اشتباه افتادند
آنها که سوی فرات راه افتادند
چه رازی از دل پاکت شنیدند؟
درون روح بیتابت چه دیدند؟
آه کوفه چقدر تاریک است
ماه دیگر کنار چاه نرفت
کربلا را میسرود اینبار روی نیزهها
با دو صد ایهام معنیدار، روی نیزهها
سجادۀ خویش را که وا میکردی
تا آخر شب خدا خدا میکردی
یک لحظه شدیم خیره تا در چشمت
دیدیم تمام درد را در چشمت
جاری استغاثهها ای اشک!
وقت بر گونهها رها شدن است
لحظهٔ سخت امتحان شده بود
چقَدَر خوب امتحان دادی
سلام ما به حسین و سفیر عطشانش
که در اطاعت جانان، گذشت از جانش