هله! ای باد که از سامره راهی شدهای
از همان شهر پر از خاطره راهی شدهای
ای کاش غیر غصۀ تو غم نداشتیم
ماهی به غیر ماه محرم نداشتیم
هان این نفس شمرده را قطع کنید
آری سر دلسپرده را قطع کنید
تا آمدی کمی بنشینی کنارمان
تقدیر اشاره کرد به کم بودن زمان
صلاة ظهر شد، ای عاشقان! اذان بدهید
به شوق سجده، به شمشیر خود امان بدهید
باید به همان سال دهم برگردیم
با بیعت در غدیر خم برگردیم
وقتی نمازها همه حول نگاه توست
شاید که کعبه هم نگران سپاه توست
هم تو هستی مقابل چشمم
هم غمت کرده دل به دل منزل
تفسیر او به دست قلم نامیسّر است
در شأن او غزل ننویسیم بهتر است
اگر خدا به زمین مدینه جان میداد
و یا به آن در و دیوارها دهان میداد
تو را اینگونه مینامند مولای تلاطمها
و نامت غرش آبی آوای تلاطمها
اذان بگو که شهیدان همه به صف شدهاند
که تیرها همه آمادهٔ هدف شدهاند
وقتی پدرت حضرت حیدر شده باشد
باید که تو را فاطمه مادر شده باشد
بگو که یکشبه مردی شدی برای خودت
و ایستادهای امروز روی پای خودت
دگر چه باغ و درختی بهار اگر برود
چه بهره از دل دیوانه یار اگر برود
جایی که کوه خضر به زحمت بایستد
شاعر چگونه پیش تو راحت بایستد