حرمت خاک بهشت است، تماشا دارد
جلوۀ روشنی از عالم بالا دارد
هله! ای باد که از سامره راهی شدهای
از همان شهر پر از خاطره راهی شدهای
ای کاش غیر غصۀ تو غم نداشتیم
ماهی به غیر ماه محرم نداشتیم
عطر بهار از جانب دالان میآید
دارد صدای خنده از گلدان میآید
تا آمدی کمی بنشینی کنارمان
تقدیر اشاره کرد به کم بودن زمان
باید به همان سال دهم برگردیم
با بیعت در غدیر خم برگردیم
زینب صُغراست او؟ یا مادر کلثوم بوده؟
یا خطوط درهم تاریخ نامفهوم بوده؟
هم تو هستی مقابل چشمم
هم غمت کرده دل به دل منزل
نرگس، روایتیست ز عطر بهار تو
مریم، گلیست حاکی از ایل و تبار تو
به دریا رسیدم پس از جستجوها
به دریای پهناور آرزوها
ای هلالی که تماشای رخت دلخواه است
هله ای ماه! خدای من و تو الله است
آمدی و دل ما بردی و رفتی ای ماه!
با تو خوش بود سحرهای «بِکَ یا الله»
تو را اینگونه مینامند مولای تلاطمها
و نامت غرش آبی آوای تلاطمها
نه از لباس کهنهات نه از سرت شناختم
تو را به بوی آشنای مادرت شناختم
وقتی پدرت حضرت حیدر شده باشد
باید که تو را فاطمه مادر شده باشد
ما همه از تبار سلمانیم
با علی ماندهایم و میمانیم
بگو که یکشبه مردی شدی برای خودت
و ایستادهای امروز روی پای خودت
جایی که کوه خضر به زحمت بایستد
شاعر چگونه پیش تو راحت بایستد
یک ماه جرعه جرعه تو را یاد کردهایم
دل را به اشتیاق تو آباد کردهایم
رسید جمعهٔ آخر سلام قدس شریف
سلام قبلهٔ صبر و قیام، قدس شریف
یاعلیُ یاعظیمُ یاغفورُ یارحیم
ماه رحمت باز رفت و همدم حسرت شدیم