ای لحظهبهلحظه در تماشای همه
دیروزی و امروزی و فردای همه
ای کاش مرا گلایه از بخت نبود
یک لحظه خیالم از خودم تخت نبود
تابید بر زمین
نوری از آسمان
این آفتاب مشرقی بیکسوف را
ای ماه! سجده آر و بسوزان خسوف را
چشم همه چشمههای جوشان به خداست
باران، اثر نگاه دهقان به خداست
همچون نسیم صبح و سحرگاه میرود
هرکس میان صحن حرم راه میرود
با هر نفسم به یاد او افتادم
دنیا همه رفت و او نرفت از یادم