آن روز با لبخند تا خورشید رفتی
امروز با لبخند برگشتی برادر
امشب شهادتنامۀ عشاق امضا میشود
فردا ز خون عاشقان، این دشت دریا میشود
بوی بهشت میوزد از کربلای تو
ای کشتهای که جان دو عالم فدای تو
آه از دمی که در حرم عترت خلیل
برخاست از درای شتر بانگِ الرّحیل
توفان خون ز چشم جهان جوش میزند
بر چرخ، نخل ماتمیان دوش میزند!
گفتم سر آن شانه گذارم سر خود را
پنهان کنم از چشم تو چشم تر خود را
پرنده کوچ نکردهست زیر باران است
اگرچه سنگ ببارد وگرچه طوفان است
اینک زمان، زمان غزلخوانی من است
بیتیست این دو خط که به پیشانی من است
همچون نسیم صبح و سحرگاه میرود
هرکس میان صحن حرم راه میرود