ای لحظهبهلحظه در تماشای همه
دیروزی و امروزی و فردای همه
میگوید از شکستن سرو تناورش
این شیرزن که مثل پدر، مثل مادرش...
ای کاش مرا گلایه از بخت نبود
یک لحظه خیالم از خودم تخت نبود
این جوان کیست که در قبضۀ او طوفان است؟
آسمان زیر سُم مرکب او حیران است
چهقدر بیتو شكستم، چهقدر واهمه كردم!
چهقدر نام تو را مثل آب، زمزمه كردم!
هر سال، ماجرای تو و سوگواریات
عهدیست با خدای تو و خون جاریات
بر نیزۀ شقاوت این فتنهزادها
گیسوی توست، سلسلهجنبان بادها
پروانه شد تا شعلهور سازد پرش را
پیچید در شوق شهادت باورش را
زنی شبیه خودش عاشق، زنی شبیه خودش مادر
سپرده بر صف آیینه دوباره آینهای دیگر
چشم همه چشمههای جوشان به خداست
باران، اثر نگاه دهقان به خداست
میرسم خسته میرسم غمگین
گرد غربت نشسته بر دوشم
این جوان کیست كه گل صورت از او دزدیدهست؟
سیزده بار زمین دور قدش گردیدهست
با هر نفسم به یاد او افتادم
دنیا همه رفت و او نرفت از یادم
گاهی اگر با ماه صحبت کرده باشی
از ما اگر پیشش شکایت کرده باشی