از شبنم اشک گونههامان تر بود
تشییع جنازۀ گلی پرپر بود
عمری به اسارت تو بودم ای مرگ
لرزان ز اشارت تو بودم ای مرگ
تو مثل کوی بنبستی، دل من!
تهیدستی، تهیدستی، دل من!
موسایی و صد جلوه به هر طور کنی
هر جا گذری، حکایت از نور کنی
در این حریم هر که بیاید غریب نیست
هرکس که دلشکسته بُوَد بینصیب نیست
نه دعبلم نه فرزدق که شاعرت باشم
که شاعرت شده، مقبول خاطرت باشم
چشمم به هیچ پنجره رغبت نمیکند
جز با ضریح پاک تو صحبت نمیکند
دستهگلها دستهدسته میروند از یادها
گریه كن، ای آسمان! در مرگ توفانزادها
آشفته كن ای غم، دل طوفانی ما را
انكار كن ای كفر، مسلمانی ما را
احساس از هفت آسمان میبارد، احساس
بوی گل سرخ است يا بوی گل ياس؟
شب است و سکوت است و ماه است و من
فغان و غم و اشک و آه است و من
از جوار عرش سرزد آفتاب دیگری
وا شد از ابوا به روی خلق، باب دیگری...
گل اشکم شبی وا میشد ای کاش
همه دردم مداوا میشد ای کاش
سالی گذشت و باغ دلم برگ و بر نداشت
من ماندم و شبی که هوای سحر نداشت
هرچند حال و روز زمین و زمان بَد است
یک قطعه از بهشت در آغوش مشهد است
آه میکشم تو را با تمام انتظار
پر شکوفه کن مرا، ای کرامت بهار