سجادۀ سبز من چمنزاران است
اشکم به زلالی همین باران است
آه از دمی که در حرم عترت خلیل
برخاست از درای شتر بانگِ الرّحیل
یا علی گفتم همه درها به رویم باز شد
یا علی گفتم، چه شیرین شعر من آغاز شد
آورده است بوی تو را کاروان به شام
پیچیده عطر واعطشای تو در مشام
ای پاسخ بیچون و چرای همۀ ما
اکنون تویی و مسألههای همۀ ما
یا علی! این کیست میآید شتابان سوی تو؟
با قدی رعنا و بازویی چنان بازوی تو؟
دستهایت را که در دستش گرفت آرام شد
تازه انگاری دلش راضی به این اسلام شد