ای نگاهت امتدادِ سورۀ یاسین شده
با حضورت ماه بهمن، صبح فروردین شده
غریبه! آی جانم را ندیدی؟
مه هفت آسمانم را ندیدی؟
ای بهانۀ عزیز!
فرصت دوبارهام!
پر کشیدهام، چه خوب!
میپرم به اینطرف، به آن طرف
دشت
گامهای جابر و عطیّه را
ای نسیم صبحدم که از کنار ما عبور میکنی
زودتر اگر رسیدی و
آفتاب، پشت ابرهاست
در میانههای راه
این چه خروشیست؟ این چه معمّاست؟
در صدف دل، محشر عظماست
گرفته درد ز چشمم دوباره خواب گران را
مرور میکنم امشب غم تمام جهان را
پل، بهانهای معلّق است
تا به اتّفاق هم از آن گذر کنیم
چه جانماز پی اعتكاف بر دارد
چه ذوالفقار به عزم مصاف بر دارد