به همین زودی از این دشت سپیدار بروید
یا لثارات حسین از لب نیزار بروید
سلمان! تو نیستی و ابوذر نمانده است
عمار نیست، مالک اشتر نمانده است
ای ساقی سرمست ز پا افتاده
دنبال لبت آب بقا افتاده
با خودش میبرد این قافله را سر به کجاها
و به دنبال خودش این همه لشکر به کجاها
شکست باورت، ای کوه! پشت خنجر را
نشاند در تب شک، غیرت تو باور را
به صحرا بنگرم، صحرا تو بینم
به دریا بنگرم، دریا تو بینم
دلا غافل ز سبحانی، چه حاصل؟
مطیع نفس و شیطانی، چه حاصل؟
خدایا! داد از این دل، داد از این دل
که یکدم مو نگشتُم شاد از این دل
هر سو شعاع گنبد ماه تمام توست
در کوه و در درخت، شکوه قیام توست
بیمار کربلا، به تن از تب، توان نداشت
تاب تن از کجا، که توان بر فغان نداشت
ای دل به مهر داده به حق! دل، سرای تو
وی جان به عدل کرده فدا! جان، فدای تو
اين ماه، ماهِ ماتم سبط پيمبر است؟
يا ماه سربلندى فرزند حيدر است؟