ابرازِ دوستی، به حقیقت زیارت است
آری مرامِ اهل محبت، زیارت است
ای ساقی سرمست ز پا افتاده
دنبال لبت آب بقا افتاده
بُرونِ در بنه اینجا هوای دنیا را
درآ به محفل و برگیر زاد عقبا را
حشمت از سلطان و راحت از فقیر بینواست
چتر از طاووس، لیک اوج سعادت از هُماست
هر که راهی در حریم خلوت اسرار داشت
دل برید از ماسوا، سر در کمندِ یار داشت
ای دلنگران که چشمهایت بر در...
شرمنده که امروز به یادت کمتر...
بیمار کربلا، به تن از تب، توان نداشت
تاب تن از کجا، که توان بر فغان نداشت
با دشمن خویشیم شب و روز به جنگ
او با دم تیغ آمده، ما با دل تنگ
ای دل به مهر داده به حق! دل، سرای تو
وی جان به عدل کرده فدا! جان، فدای تو
اين ماه، ماهِ ماتم سبط پيمبر است؟
يا ماه سربلندى فرزند حيدر است؟
برخیز که راه رفته را برگردیم
با عشق به آغوش خدا برگردیم