چیست این چیست که از دشت جنون میجوشد؟
گل به گل، از ردِ این قافله خون میجوشد
گفتیم وقت شادی و وقت عزا، حسین
تنها دلیل گریه و لبخند ما حسین
مادر موسی، چو موسی را به نیل
در فکند، از گفتۀ ربَّ جلیل
گه احرام، روز عید قربان
سخن میگفت با خود کعبه، زینسان
هرکه با پاکدلان، صبح و مسایی دارد
دلش از پرتو اسرار، صفایی دارد
رساندهام به حضور تو قلب عاشق را
دل رها شده از محنت خلایق را
پیرمردی، مفلس و برگشتهبخت
روزگاری داشت ناهموار و سخت
روز عاشوراست
کربلا غوغاست
ای که عمریست راه پیمایی
به سوی دیده هم ز دل راهیست
در ساحل جود خدا باران گرفته
باران نور و رحمت و احسان گرفته
سیلاب میشویم و به دریا نمیرسیم
پرواز میکنیم و به بالا نمیرسیم