گل کرده در ردیف غزلهای ما حسین
شوری غریب داده به این بیتها حسین
ای غم، تو که هستی؟ از کجا میآیی؟
هر دم به هوای دل ما میآیی
پروندۀ جرم مستند را چه کنم؟
شرمندگی الی الابد را چه کنم؟
در شور و شر حجاز تنهاست علی
در نیمهشبِ نماز تنهاست علی
آن جانِ جهانِ جود برمیگردد
ـ بر اجدادش درود ـ برمیگردد
خودش را وارث أرض مقدس خوانده، این قابیل
جهان وارونه شد؛ اینبار با سنگ آمده هابیل
ای صبر تو چون كوه در انبوهی از اندوه
طوفانِ برآشفتهٔ آرام وزیده
وقت است که از چهرۀ خود پرده گشایی
«تا با تو بگویم غم شبهای جدایی»
از نو شکفت نرگس چشمانتظاریام
گل کرد خارخار شب بیقراریام