میکوش دمادم از خدا یاد کنی
با مهر، دل شکستگان شاد کنی
پس تو هم مثل همسرت بودی؟!
دستبسته، شکسته، زندهبهگور
تیغ از تو طراوت جوانی میخواست
خاک از تو شکوه آسمانی میخواست
آن تشنهلبی که منصب سقّا داشت
وقتی به حریم علقمه پای گذاشت
نوخاستهای ز نسل درد آمده است
با گرمی خون و تیغ سرد آمده است
وقتی به گل محمّدی مأنوسیم
در خواب خوش ستمگران، کابوسیم
قد برافرازید! یک عالم شقاوت پیش روست
پرده بردارید! صد آیینه حیرت پیش روست
آن عاشقِ بزرگ چو پا در رکاب کرد
جز حق هرآنچه ماند به خاطر جواب کرد
ای در منای عشق خدا جانفدا حسین
در پیکر مبارزه خون خدا حسین
ای سفیر صبح! نور از لامکان آوردهای
بر حصار شب دمی آتشفشان آوردهای
شعری به رسم هدیه... سلامی به رسم یاد
روز تولد تو سپردم به دست باد
به میدان میبرم از شوق سربازی، سر خود را
تو هم آماده کن ای عشق! کمکم خنجر خود را