چون غنچۀ گل، به خویش پیچید، علی
دامن ز سرای خاک، برچید علی
با کعبه وداع آخرین بود و حسین
چون اهل حرم، کعبه غمین بود و حسین
به شهر کوفه غریبم من و پناه ندارم
به غیر دربهدریها پناهگاه ندارم
لطفی که کرده است خجل بارها مرا
بردهست تا دیار گرفتارها مرا
زیر بار کینه پرپر شد ولی نفرین نکرد
در قفس ماند و کبوتر شد ولی نفرین نکرد
تا یوسف اشکم سَرِ بازار نیاید
کالای مرا هیچ خریدار نیاید
بر دامن او، گردِ مدارا ننشست
سقّا، نفسی ز کار خود وا ننشست