ای کاش که در بند نگاهش باشیم
دلسوختۀ آتش آهش باشیم
چون غنچۀ گل، به خویش پیچید، علی
دامن ز سرای خاک، برچید علی
با کعبه وداع آخرین بود و حسین
چون اهل حرم، کعبه غمین بود و حسین
ما گرم نماز با دلی آسوده
او خفته به خاکِ جبهه خونآلوده
بُرونِ در بنه اینجا هوای دنیا را
درآ به محفل و برگیر زاد عقبا را
حشمت از سلطان و راحت از فقیر بینواست
چتر از طاووس، لیک اوج سعادت از هُماست
هر که راهی در حریم خلوت اسرار داشت
دل برید از ماسوا، سر در کمندِ یار داشت
بیا به خانه که امّید با تو برگردد
هزار مرتبه خورشید با تو برگردد
بر دامن او، گردِ مدارا ننشست
سقّا، نفسی ز کار خود وا ننشست