امشب شکوه عشق جهانگیر میشود
روح لطیف عاطفه تصویر میشود
با کلامُ اللهِ ناطق همکلام!
ای سکینه! بر کراماتت سلام!
ای مرهم زخم دل و غمخوار پدر!
هم غمخور مادری و هم یار پدر
هنوز ماتم زنهای خونجگر شده را
هنوز داغ پدرهای بیپسر شده را
رساندهام به حضور تو قلب عاشق را
دل رها شده از محنت خلایق را
زمین از برگ، برگ از باد، باد از رود، رود از ماه
روایت کردهاند اردیبهشتی میرسد از راه
ماهی که یادگار ز پنج آفتاب بود
بر چهرهاش ز عصمت و عفت نقاب بود
ما را نمانده است دگر وقت گفتگو
تا درد خویش با تو بگوییم موبهمو
ماه مولا شد حدیث طیر را با ما بخوان
در ولایش آشنا و غیر را با ما بخوان
در ساحل جود خدا باران گرفته
باران نور و رحمت و احسان گرفته
سیلاب میشویم و به دریا نمیرسیم
پرواز میکنیم و به بالا نمیرسیم
سلام فاطمه، ای جلوۀ شکیبایی
که نور حُسن تو جان میدهد به زیبایی