الشام...الشام...الشام... غربتشمار شهیدان
اندوه... اندوه... اندوه... ای شام تار شهیدان
هر منتظری که دل به ایمان دادهست
جان بر سر عشق ما به جانان دادهست
قلبی که در آن، نور خدا خواهد بود
در راه یقین، قبلهنما خواهد بود
مگذار اسیر اشک و آهت باشیم
در حسرت یک گوشه نگاهت باشیم
پر کن دوباره کیل مرا، ایّها العزیز!
دست من و نگاه شما، ایّها العزیز!
خورشید هدایت و حیات است امام
سرچشمۀ فیض و برکات است امام
بوی ظهور میرسد از کوچههای ما
نزدیکتر شده به اجابت دعای ما
آقا! پدرم! برادرم! مولایم!
هر روز به شوق دیدنت میآیم
ای انتظارِ جاری ده قرن تا هنوز
بیتو غروب میشود این روزها هنوز
بی مهر نبی و آل او دل، دل نیست
در سینه به غیر مشتی آب و گل نیست
شروع قصه با برگشتن تو
کجا ما و کجا برگشتن تو
زمین ز بتکدهها پُر شدهست، ابراهیم!
دوباره دور تفاخر شدهست ابراهیم
ای جذبهٔ ذیالحجه و شور رمضانم
در شادی شعبان تو غرق است جهانم
پیغمبر ما که منجی انسانهاست
این گفتۀ او امید بخشِ جانهاست
به حق خدای شب قدرها
بیا ای دعای شب قدرها
ای فاطمه را شمیم! کی میآیی؟
جانبخشتر از نسیم! کی میآیی؟
با هر چه نکوییست، نکو باید شد
سرشارِ زلالِ آبرو باید شد
دلمردهایم و یاد تو جان میدهد به ما
قلبیم و بودنت ضربان میدهد به ما
آه ای سحر طلوع کن از شام تار من
بگذار پا به دیدۀ شب زندهدار من
نَمی از چشمهای توست چشمه، رود، دریا هم
کمی از ردّ پای توست جنگل، کوه، صحرا هم