میجویی اگر رسم جوانمردان را
بشنو ز امام، سیرت آنان را
در وادی خیر، قصد تقصیر مکن
این مرحله را پی به تدابیر مکن
در عمر دو روزه خوبرویی بهتر
گر راحت خویش را نجویی بهتر
چون آينه، چشم خود گشودن بد نيست
گرد از دل بيچاره زدودن بد نيست
بر عمرِ گذشته کن نگاهی گاهی
از سینۀ خود برآر آهی گاهی
ای موجِ صفا، روانۀ ساحل تو
ای مهر و وفا، سرشتِ آب و گل تو
از مرکب سرکش، تو سواری مَطَلب
یعنی: ز هوایِ نفس، یاری مطلب
ای دل به خدا سپرده از روز نخست
ای رفته به راه راست با عزم دُرُست
بىسر و سامان توام يا حسين
دست به دامان توام يا حسين
ای صبر تو چون كوه در انبوهی از اندوه
طوفانِ برآشفتهٔ آرام وزیده
با دستِ بسته است ولی دستبسته نیست
زینب سرش شكسته ولی سرشكسته نیست
دل سوزان بُوَد امروز گواه من و تو
کز ازل داشت بلا، چشم به راه من و تو
گهگاه تنفسی به اوقات بده
رنگی به همین آینهٔ مات بده
از دوست اگر دوست تمنا نکنی
این پنجره را به روی خود وانکنی
تا دل به سپاس میسپاری ای دوست
از نعمت و ناز، بهره داری ای دوست
جانا! به فروتنی، گر ایمان داری
یا میل به رفتار کریمان داری
از غنچۀ بوستان، شکوفاتر باش
سرسبز بمان و باغبان باور باش
چون موج، خروشان و پریشان حالیم
دنیا طلبان بیپر و بیبالیم
تمام همهمهها غرق در سکوت شدند
خروش گریۀ او شهر را تکان میداد
از چشمۀ نور، ساغری پُر مِیْ کن
تجلیلِ بهار عمر، قبل از دِی کن
با نور استجابت و ایمان عجین شدی
وقتی که با ولی خدا همنشین شدی
چنان اسفند میسوزد به صحرا ریگها فردا
چه خواهد شد مگر در سرزمین کربلا فردا
هیچ کس تا ابد نمیفهمد
شب آن زن چگونه سر شده بود