آه ای مدینه، شهر رسول امین سلام
مادر سلام، عطر گل یاسمین سلام
بد نیست که از سکوت تنپوش کنی
غوغای زمانه را فراموش کنی
آیینه بود و عاقبت او به خیر شد
دل را سپرد دست حسین و «زهیر» شد
وَ قالت بنتُ خَیرِالمُرسَلینا
بِحُزنٍ اُنظُرینا یا مدینا
در شهر شلوغ، خلوتی پیدا کن
در خلوت خود قیامتی برپا کن
در سینه اگرچه التهابی داری
برخیز برو! که بخت نابی داری
اهل دل را شد نصیب از لطف جانان، اعتکاف
فیض حق باشد برای هر مسلمان، اعتکاف
زهیر باش دلم! تا به کربلا برسی
به کاروان شهیدان نینوا برسی
گهگاه تنفسی به اوقات بده
رنگی به همین آینهٔ مات بده
با نور استجابت و ایمان عجین شدی
وقتی که با ولی خدا همنشین شدی