شبیه آسمانیها هوای قم به سر دارم
نشانی از چهل اختر درون چشم تر دارم
پر از لبخند، از آن خواب شیرین چشم وا کردی
نگاه انداختی در آینه خود را صدا کردی
انبوه تاول بر تنت سر باز کرده
این هم نشان دیگری از سرفرازیست
شکست بغض تو را این غروب، میدانم
و خون گریست برای تو، خوب میدانم...
سوختی پیشتر از آن که به پایان برسی
نه به پایان، که به خورشیدِ درخشان برسی
تنت از تاول جانسوز شهادت پر بود
سینهات از عطش سرخ زیارت پر بود
نرگس، روایتیست ز عطر بهار تو
مریم، گلیست حاکی از ایل و تبار تو
افتاده بود در دل صحرا برادرش
مانند کوه، یکه و تنها، برادرش
کجا شبیه تو آخر کدام همسایه؟
عزیز کوچۀ بالا! سلام همسایه!
گفت: آمد دلم به جان، گفتم
از چه؟ گفت: از غمِ زمان، گفتم