هوا پر شد از عطر نام حسین
به قربان عطر پراکندهاش
این محبّت آسمانی است یا زمینی است؟
این کشش فقط خیالی است یا یقینی است؟
کاروان رفت و اهلِ آبادی
اشک بودند و راه افتادند
آفتاب، پشت ابرهاست
در میانههای راه
کمتر کسیست در غم من، انجمن کند
از من سخن بیاورد، از من سخن کند
سخنی ز کربوبلا بگو، نفسی از آنچه که دیدهای
دو سه بیت تازه و تر بخوان، که چه دیدهای، چه شنیدهای
این همه آیینگی از انعکاس آه کیست؟
چشمهها در رودرود غصۀ جانکاه کیست؟
پل، بهانهای معلّق است
تا به اتّفاق هم از آن گذر کنیم
با پای سر به سِیْر سماوات میرویم
احرام بستهایم و به میقات میرویم
شور سفر کربوبلا در سر توست
برخیز، گذرنامه، دو چشم تر توست
دل سپردیم به چشم تو و حرکت کردیم
بعدِ یک عمر که ماندیم...که عادت کردیم
ای شوق پابرهنه که نامت مسافر است
این تاول است در کف پا یا جواهر است
دوباره شهر پر از شور و شوق و شیداییست
دوباره حال همه عاشقان تماشاییست
دل میبرد از گنبد خضرا شالش
آذین شده کربلا به استقبالش
هر قدم یک پنجره از شوق واکردی به سویم
میتوانم از همین جا عطر صحنت را ببویم
این روزها پر از تبِ مولا کجاییام
اما هنوز کوفهای از بیوفاییام
تمام همهمهها غرق در سکوت شدند
خروش گریۀ او شهر را تکان میداد