صبح بیتو رنگ بعد از ظهر یک آدینه دارد
بیتو حتّی مهربانی حالتی از کینه دارد
دنیا به دور شهر تو دیوار بسته است
هر جمعه راه سمت تو انگار بسته است
صبحی دگر میآید ای شب زندهداران
از قلههای پر غبار روزگاران
خوش باد نوایی که تواَش نغمهزن آیی!
صد سینه صدف داری اگر در سخن آیی!
تو یوسفی تو که لبریز بوی پیرهنی
تو یوسفی تو که یاایّهاالعزیز منی
علی بجنگ، حسن صلح کن، حسین فدا شو
غدیر معنیاش این است عبد محض خدا شو
اگر نوبهارم، اگر زمهریرم
اگر آبشارم، اگر آبگیرم
یک کوچه غیرت ای قلندر تا علی ماندهست
شمشیر بردارد هر آنکس با علی ماندهست
حق روز ازل کل نِعَم را به علی داد
بین حکما حُکمِ حَکَم را به علی داد
دریای سر نهاده به دامان چاه اوست
مردی که با سکوت خودش غرق گفتگوست
به تعداد نفوس خلق اگر سوی خدا راه است
همانقدر انتخاب راه دشوار است و دلخواه است
دلی كه خانۀ مولا شود حرم گردد
كز احترام علی كعبه محترم گردد
این چشمها به راه تو بیدار مانده است
چشمانتظارت از دم افطار مانده است
تیغی فرود آمد و فرقت شکست آه
فرقت شکست و موی تو در خون نشست آه
آزرده طعم دورى، از یار را چشیده
روى سحر قدم زد با کسوت سپیده
آن صبح سراسر هیجان گفت اذان را
انگار که میدید نماز پس از آن را
این جزر و مدِ چیست که تا ماه میرود؟
دریای درد کیست که در چاه میرود؟
مرا مباد که با فخر همنشین باشم
غریبوار بمیرم، اگر چنین باشم
ماه اسفند فراز آمده، سرخوش، سرشار
این چه ماهیست چنین روشن و آیینهتبار؟!
ای عاشق شب نورد، پیدایم کن
ای مرد همیشه مرد، پیدایم کن