کیست الله؟ بیا از ولیالله بپرس
مقصد قافله را از بلد راه بپرس
«فاش میگویم و از گفتۀ خود دلشادم»
من غلام علیام از دو جهان آزادم
چشم وا کردی و آغوش خدا جای تو شد
کعبه لبخند به لب، محو تماشای تو شد
گریه کن لؤلؤ و مرجان، که هوا دم کرده
چاهِ کوفه عطشِ چشمۀ زمزم کرده
آمدم باز کنم چشم پر از باران را
و به عطر نجف آغشته نمایم جان را
شب همان شب که سفر مبدأ دوران میشد
خط به خط باور تقویم، مسلمان میشد
در کویری که به دریای کرم نزدیک است
عاشقت هستم و قلبم به حرم نزدیک است
رو به زیبایی او چشم تماشاست بلند
سمت بخشندگیاش دست تمناست بلند
شده نزدیکتر از قبل، شهادت به علی
اقتدا کرده به همراه جماعت به علی
ماه اسفند فراز آمده، سرخوش، سرشار
این چه ماهیست چنین روشن و آیینهتبار؟!
همچنان ما همه از رسم تو خط میگیریم
رفتهای باز مدد از تو فقط میگیریم
گاه جنگ است به مرکب همه زین بگذارید
آب در دست اگر هست زمین بگذارید
ذره ذره همه دنیا به جنون آمده بود
روح از پیکرهٔ کعبه برون آمده بود
چشم وا کن اُحُد آیینهٔ عبرت شده است
دشمن باخته بر جنگ مسلط شده است
دوش بر فرق تو شمشیر فرود آمده بود
سنگ بر آینۀ اصل وجود آمده بود