تا لوح فلق، نقش به نام تو گرفت
خورشید، فروغ از پیام تو گرفت
دلی که الفت دیرینه با بلا دارد
همیشه دست در آغوشِ اِبتلا دارد
با اشک تو رودها درآمیختهاند
از شور تو محشری بر انگیختهاند
آن کشته که دین زنده به نامش باشد
پاینده نماز از قیامش باشد
عالم همه خاک کربلا بایدمان
پیوسته به لب، خدا خدا! بایدمان
کعبه، یک زمزم اگر در همه عالم دارد
چشم عشّاق تو نازم! که دو زمزم دارد
نی، ناله کرد و باز ترنّم، شروع شد
فصلِ هبوطِ آدم و گندم، شروع شد
غمی به وسعت عالم نشسته بر جانش
تمام ناحیه خیس از دو چشم گریانش
مِن الغریب نوشتی إلی الحبیب سلامی
حبیب رفت به میدان چه رفتنی چه قیامی
ای دل به مهر داده به حق! دل، سرای تو
وی جان به عدل کرده فدا! جان، فدای تو
اين ماه، ماهِ ماتم سبط پيمبر است؟
يا ماه سربلندى فرزند حيدر است؟
«والشّمس» چیست؟ جلوهٔ روی تو یا حسین
«واللّیل» آیتیست ز موی تو یا حسین
دل نیست اینکه دارم گنجینهٔ غم توست
بیگانه باد با غیر این دل که محرم توست
شور بهپا میکند، خون تو در هر مقام
میشکنم بیصدا، در خود هر صبح و شام
با هر نفسم به یاد او افتادم
دنیا همه رفت و او نرفت از یادم
دلا بكوش كه آیینۀ خدات كنند
به خود بیایی و از دیگران جدات كنند
عالم از شور تو غرق هیجان است هنوز
نهضتت مایهٔ الهام جهان است هنوز
هنوز شوق تو بارانی از غزل دارد
نسیم یک سبد آیینه در بغل دارد
ای موجِ صفا، روانۀ ساحل تو
ای مهر و وفا، سرشتِ آب و گل تو
بىسر و سامان توام يا حسين
دست به دامان توام يا حسين
آن شب که باغ حال و هوای دعا گرفت
هر شاخهای قنوت برای خدا گرفت