بیا باران شو و جاری شو و بردار سدها را
به پیکارِ «نخواهد شد» بیاور «میشود»ها را
علی بود و همراز او فاطمه
و گلهای روییده در باغشان
تنها نه خلیل را مدد کرد بسی
شد همنفس مسیح در هر نفسی
بالا گرفت شعلۀ طغیان و
آتش گرفت باغچهای، باغی
اینان که به شوق تو بهراه افتادند
دلسوختگان صحن گوهرشادند