امروز دلتنگم، نمیدانم چرا! شاید...
این عمر با من راه میآید؟ نمیآید؟
با دردهای تازهای سر در گریبانم
اما پر از عطر امید و بوی بارانم
آشفته كن ای غم، دل طوفانی ما را
انكار كن ای كفر، مسلمانی ما را
دوباره پر شده از عطر گیسویت شبستانم
دوباره عطر گیسویت؛ چقدر امشب پریشانم
شام تو پر از نور سحرگاهی شد
خورشید خدا به سوی تو راهی شد
غسل در خون زده احرام تماشا بستند
قامت دل به نمازی خوش و زیبا بستند