دیشب میان پنجرهها صحبت تو بود
حرف از دل غریب من و غیبت تو بود
هر غنچه به باغ سوگوار تو شدهست
هر لاله به دشت داغدار تو شدهست
اگر چه خانه پر از عکس و نام و نامۀ توست
غریب شهری و زخمت شناسنامۀ توست
آشفته كن ای غم، دل طوفانی ما را
انكار كن ای كفر، مسلمانی ما را
علی بود و همراز او فاطمه
و گلهای روییده در باغشان
همیشه خاک پای همسفرهاست
سرش بر شانۀ خونینجگرهاست
تنها نه خلیل را مدد کرد بسی
شد همنفس مسیح در هر نفسی
غسل در خون زده احرام تماشا بستند
قامت دل به نمازی خوش و زیبا بستند