حاج قاسم سلام! آمدهام،
با خودت راهی نجف بشوم
ببین بغداد را و جوشش زیباترین حس را
خروش جاننثاران «ابومهدی مهندس» را
از کشتهاش هم بترسید، این مرد پایان ندارد
مُلکی که او دارد امروز، حتی سلیمان ندارد
سفر کردند سرداران عاشق
به روی شانۀ یاران عاشق
بیا باران شو و جاری شو و بردار سدها را
به پیکارِ «نخواهد شد» بیاور «میشود»ها را
آشفته كن ای غم، دل طوفانی ما را
انكار كن ای كفر، مسلمانی ما را
غسل در خون زده احرام تماشا بستند
قامت دل به نمازی خوش و زیبا بستند