بخوان از سورۀ احساس و غیرت
بگو از مرد میدان مرد ملت
چه سِرّیست؟ چه رازیست؟
چه راز و چه نیازیست؟
گرچه بیش از دیگران، سهمش در این دنیا غم است
«مرد» اخمش، خندهاش، حرفش، نگاهش، محکم است
جابر! این خاکی که عطرش، از تو زائر ساخته
آسمانها را در این ایوان، مجاور ساخته
بایست، کوه صلابت میان دورانها!
نترس، سرو رشید از خروش طوفانها!
رها کردند پشت آسمان زلف رهایت را
خدا حتماً شنید آن لحظۀ آخر دعایت را
دشت
گامهای جابر و عطیّه را
پرندهها همه در باد، تار و مار شدند
نگاهها همه از اشک، جويبار شدند