آسمان خشک و خسیس، ابرها بیضربان
ناودانها خاموش، جویها بیجریان
حاج قاسم سلام! آمدهام،
با خودت راهی نجف بشوم
ماه، ماه روزه است
روز، روز ضربت است
آوای نسیم و باد و باران
آهنگ قشنگ آبشاران
ببین بغداد را و جوشش زیباترین حس را
خروش جاننثاران «ابومهدی مهندس» را
از کشتهاش هم بترسید، این مرد پایان ندارد
مُلکی که او دارد امروز، حتی سلیمان ندارد
او خستهترین پرندهها را
در گرمی ظهر سایه میداد
سفر کردند سرداران عاشق
به روی شانۀ یاران عاشق
توفان و باد و خورشید
بیداد کرد آن سال
چنان گنجشک میسایم سرم را روی ایوانت
که تا یکلحظه بالم حس کند گرمای دستانت
علی بود و همراز او فاطمه
و گلهای روییده در باغشان
روز عاشوراست
کربلا غوغاست