صدای لرزش مسجد به چشم میآمد
چه میگذشت که رحمت به خشم میآمد
دید خود را در کنار نور و نار
با خدا و با هوا، در گیر و دار
ای حرمت قبلۀ حاجات ما
یاد تو تسبیح و مناجات ما
روزی شعر من امشب دو برابر شده است
چون که سرگرم نگاه دو برادر شده است
میرود بر لبۀ تیغ قدم بردارد
درد را یکتنه از دوش حرم بردارد
دل مباد آن دل که اهل درد نیست
مرد اگر دردی ندارد، مرد نیست
ای تن و جانت سپر هر بلا
کوفۀ تو قطعهای از کربلا
روز، روز نیزه و شمشیر بود
ظهر داغ خون و تیغ و تیر بود
جامعه، دوزخی از مردم افراطی بود
عقل، قربانی یک قوم خرافاتی بود
پیغمبر و زهرا و حیدر یک وجودند
روز ازل تصویر یک آیینه بودند
در آیههای نور، مستور است زهرا
نورٌ علی نورٌ علی نور است زهرا
تو زینت دلهایی ای اشک حماسی
از کربلا میآیی ای اشک حماسی
چه خوب، مرگ خریدار زندگانی توست
حیات طیبه تصویر نوجوانی توست
شب بود و تاریکی طنین انداخت در دشت
سرما خروشی سهمگین انداخت در دشت
شروع نامهام نامی کریم است
که بسمالله الرحمن الرحیم است
باید از فقدان گل خونجوش بود
در فراق یاس مشكیپوش بود
آینه با آینه شد روبهروی
خوش بود آیینهها را گفتوگوی
مرثیه مرثیه در شور و تلاطم گفتند
همه ارباب مقاتل به تفاهم گفتند
یا علی! این کیست میآید شتابان سوی تو؟
با قدی رعنا و بازویی چنان بازوی تو؟
ناگهان قلب حرم وا شد و یک مرد جوان
مثل تیری که رها میشود از دست کمان
ننوشتید زمینها همه حاصلخیزند؟
باغهامان همه دور از نفس پاییزند
لختی بیا به سایهٔ این نخلها رباب!
سخت است بیقرار نشستن در آفتاب!