جان داد که در امان ببیند ما را
خالی کند از یزیدیان دنیا را
گم کرده چنان شبزدگان فردا را
خفتیم دو روزه فرصتِ دنیا را
وقتی که شدهست عاشق مولا، حر
ای کاش نمیشد این چنین تنها، حر
از جاری لطف آسمانها میگفت
از رحمت بیکران دریا میگفت
مردم که شهامت تو را میدیدند
خورشید رشادت تو را میدیدند
چشمان جهان محو تماشایت بود
ایثار چکیدهای ز تقوایت بود
طوفان خروش و خشم ما در راه است
سوگند به آه، عمرتان کوتاه است
ای خون تو همچنان نگاهت گیرا
ای جانِ به عرش رفتۀ نامیرا
خونت سبب وحدت و آگاهی شد
این خون جریان ساخت، جهان راهی شد
یک عمر دلم غصۀ مولا خوردهست
تا حکم شهادت من امضا خوردهست
یک عمر شهید بود و، دل باخته بود
بر دشمن و نفس خویشتن تاخته بود
داغ تو اگرچه روز را شام کند
دشمن را زهر مرگ در کام کند
هرچند که رفتن تو غم داشت، عزیز!
در سینۀ تو عشق، حرم داشت عزیز
روزی که ز دریای لبش دُر میرفت
نهر کلماتش از عطش پُر میرفت
اینجا حرم خداست، سبحانالله
در تربت او شفاست، سبحانالله
پایان مسیرِ او پر از آغاز است
با بال و پرِ شکسته در پرواز است
آمد به حرم، اگرچه دیر آمده بود
با اشک سوی نعم الامیر آمده بود
میخواست که او برهنهپا برگردد
شرمنده، شکسته، بیصدا برگردد
میآمد و سربهزیر و شرمندهٔ تو
با گریهاش آمیخت شکرخندهٔ تو