آه ای مدینه، شهر رسول امین سلام
مادر سلام، عطر گل یاسمین سلام
چهل غروب جهان خون گریست در غم رویت
چهل غروب، عطش سوخت، شرمسار گلویت
از آغاز محرم تا به پایان صفر باران
نشسته بر نگاه اشکریز ما عزاداران
به سنگ نام تو را گفتم و به گریه درآمد
به گوش کوه سرودم تو را و چشمه برآمد
رخصت بده از داغ شقایق بنویسم
از بغض گلوگیر دقایق بنویسم
آن صبح سراسر هیجان گفت اذان را
انگار که میدید نماز پس از آن را
زنی شبیه خودش عاشق، زنی شبیه خودش مادر
سپرده بر صف آیینه دوباره آینهای دیگر
سرت بر نیزه خواهد رفت در اوج پریشانی
عروجت را گواهی میدهد این سِیْر عرفانی
فکری به حال ماهی در التهاب کن
بابا برای تشنگی من شتاب کن